نت های آشفته
باور کن از تلاطم امواج آشفتگی خسته ام ...
در حسرت سحر
امشب شمعی برایم روشن کن گم شده ام در تاریکی شب هایی که انگار، تمام بودنم را پیش خرید کرده اند نمی دانم گناهم چیست... که اینگونه باید الفبای دل تنگی را از بر کنم نمی دانم چه شد که از قافله ی ماهی ها جا ماندم و زمین گیر این مرداب بی نیلوفر شدم هر از گاهی صدایم کن شاید آب شود برف سنگینی که چند سالیست دارد مرا یخ میزند ...!
پ نت : به خدا بگو فیلم نامه من رو
بازنویسی کنه !
این نقش برام خیلی سنگینه ...
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
حکایت من : حکایت کف روی دریاست . هرچقدر میخوام دل بزنم به دریا ، اما بازم محکومم به ساحل نشینی
دریاچه نقره ای فندک برقی سیگار لمسی
رستگــــاریمــــردی کهــــ تـو باشینبــــض زنــــدگیروزهـــــای پائیزیـــــبیـــــ سرانجـــــامخیالـــ پاپتی کـــابـــــارهکویـــــــــــر تنهایی مــــــــــرد سیگـــــــــــاریخود زنی ساختن وبلاگحمل ته لنجی با ضمانت از دبیخرید از چینقلاده اموزشی ضد پارس سگآی کیو مگیکانسرریحون مگمجله خبری کسب و کار برترتیزر تبلیغاتی رایگانفروش مواد ازمایشگاهی